قسمت اول اشرافی شیطون بلا🦄
آتاناز (ترکی_فارسی)افتخار پدر ، عزیز پدر،موجب شادکامی و آسایش پدر...
آترین(فارسی)زیبا و پر انرژی
آرسین(فارسی)پسر آریایی
.
.
.
.
قسمت یک*
آخیششش.....یه خواب راحت بدون هیچ خرمگس مزاحمی😁..از روی تخت بلند شدمو ب طرف دس ب آب رفتم!!!
اوووووووه.... قیافه رو!!!!
شدم مث این آمازونی ها...
موهای ژولی پولی!!!!!
دماغ پف کرده
چشای قرمز.!!!!!!!
آخه یکی نیست به من بگه چرا تا کله صبح چت میکنی😐😐😐
نه آخعهه برای چی؟؟؟؟
مرض داری آتاناز!!!!
اهه پنج ساعته دارم با خودم حرف میزنم!... چل بودم
چل و پنج شدم😐
با غر غر لباسای سنگین اشرافی رو پوشیدم😠
آدم گونی بپوشه بهتر از اینه ک این لباسای سنگینو بپوشه😠 والااااااااااا.....اونم چی؟؟؟؟؟؟؟؟ قهوه ای طلایی🤮🤮🤮🤮
ای سگ توروح کسی که اینو دوخته!!!!!!!!!!
اول صبح تگرییی زده تو اعصاب ما! (😂)
خواستم از نرده ها لیز بخورم..... یادم افتاد ک اینجا خونس و
من باید یه دختر اشرافی و سنگین باشم😏
بعله!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
باغرور از پله آمدم پایین🤷♀️
زهراخانم پیر ترین خدمتکار عمارت اومد سمتم
زهرا خانم :سلام خانم کوچیک
صبح زیباتون بخیر.................
ادامه قسمت2❤