دلارام ❤دلارام ❤، تا این لحظه: 1389 سال و 4 ماه سن داره

خاطرات یک دختر ❤

این حسین کیست که همه عالم دیوانه اوست🖤

قسمت دوم .... ببخشید دیر شد😣

1399/5/31 7:22
183 بازدید
اشتراک گذاری

زهرا خانم:سلام خانم کوچیک  صبحتون. بخیر!

دلم میخواست  این غرور الکیو بزارم کنار و پرممم 

لپای نرم و تپلشو بوس کنم😎😘

ولی حیف نمیشه این کارو کنم😬😬

سرمو تکون دادم و گفتم

(ممنون صبح شماهم بخیر❤)

زهرا خانم: آقا و خانم تو سالن منتظرتونن!!!!!

_باشه

به طرف سالن رفتم😬

عمو متین و عمه جاننننن😬

خعلییییییییی

شیک و مجلسی پشت میز نشسته بودن!!!

اینکه میگم شیک و مجلسیییی واقعاا شیکو

مجلسیییی هااا

انگار عصا قورت داده بودن

بدون شق و رق

😐

بدون هیچ قوزی!!!!!!

با صدای پر غرور و رسایی گفتم

_صبحتون بخیر!!!!!!!

عمه نگاه پر تحسینشو بهم دوخت و گفت 

_صبح بخیر آتا جان!!!😐😐😐

عمو متین با خننده گفت ..

_بدو بیا که صبحونه از دهن اف...........😬

ولیییی با چشم غره عمه ساکت شد🤥🤥

پشت میز نشستم..... اوقققققق!!!! خاویار !!!!  نهههه

من به کیی بگم از خاویار متنفرممممم! !!!!!!!!!😤😤😤

ادامه قسمت ۲.

پسندها (5)

نظرات (2)

🖤☠️𝑵𝒂𝒔𝒓𝒊𝒏🖤☠️𝑵𝒂𝒔𝒓𝒊𝒏
31 مرداد 99 9:09
خيليييييييي قشنگ نوشتي😍 من از اين لحظه اعلام ميكنم خوانند پر و پا قرص وبتم😍
SujinSujin
5 شهریور 99 21:50
وای عالییییییییییییییییییییییییییییییییییی بود
دلارام خانمم❣
پاسخ
ممنون گلم😁❤❤😜